شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی

انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، خویشاوندی ، شجره نسب ، سلسله نسب ، آیت اللهی های یزد

شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی

انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، خویشاوندی ، شجره نسب ، سلسله نسب ، آیت اللهی های یزد

شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی
علی رضا آیت اللهی alireza ayatollahi

متولد 1324 . مقیم تهران ( Tehran ) از 1344
دارای تحصیلات ادبیات در ایران ، زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن در اکس آن پرووانس فرانسه ، علوم اجتماعی در ایران ، معماری در ایتالیا ، شهرسازی در اسپانیا ، و مدیریت دولتی ، و دوره های دکتری آمایش سرزمین ، مردم شناسی - جامعه شناسی و اقتصاد در دانشگاه اکس - مارسی . فعالیت سردبیری ماهنامه علمی - هنری ، سرویراستاری ادبی ، فنی و علمی در متون اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی . سردبیری ماهنامه مجلس . آموزش آئین نگارش به مدیران کشور ، آموزش ادبیات فارسی در دانشگاه ( عضو هیئت علمی سابق دانشگاهها ) . دارای بیش از دویست تالیف و تصنیف ( استاد سابق پژوهش ) . هم اکنون : پژوهشگر آزاد ؛ که از جمله در این سایت اگر چه مورٌخ نما است در واقع بیشتر به تاریخ شفاهی در حوزه آنتروپولوژی و اتنولوژی می پردازد و انتظار یاری از تمام نیکو صفتان . با تمنٌای نظردهی از صاحبنظران .
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ

شیطانه ی لعین (1) : اصل مطلب

اصل مطلب

وقتی شما در باره کسی فکر بدی نمی کنید و نیٌت بدی ندارید اصلا" تصورش را هم نمی کنید که او در باره شما فکر بدی داشته باشد و طبیعتا" غافلگیر می شوید ، فریب میخورید ، و گاه متوجه می شوید که ای دادِ بیداد دیگر کار از کار گذشته است . درست در برابر شیطان رجیم ؛ و حالا به خصوص اگر مثل شیطان فریبتان بدهد و به اصطلاح دائما" ظاهر سازی کند . 

دختر همخانه ما ، شیطانه ، دقیقا" همین رفتار را داشت ؛ و هیچوقت هیچکس باورش نمی شد ، و همین الآن هم که من دارم برای شما می نویسم باورش نمی شود که یک شیطان  به تمام معنی بود ؛ و به همین دلیل هم هست که من نامش را گذاشته ام شیطانه . اسم اصلیش را فعلا" نمی نویسم . 

آنوقت ها که من هنوز بیش از ده سال نداشتم و او هم به سن ٌ سیزده سالگی نرسیده بود بیش از همه در خانه با یکدیگر دمخور بودیم . مهربان بود و حالا شما بگوئید مهربان مینمود . من هم فریب همین مهربانی ظاهری را خوردم و به این روز افتادم .

لاغر و به قول اصفهانی ها لاجون بودم ؛ و تنبلی من از همان لاغری ریشه میگرفت . امٌا شیطانه ظاهرا" زرنگ بود و بعدها که به کلاس ششم دبستان رسید و ادعا کرد نفر سوٌم کلاسشان شده است بزرگترها متوجه شده بودند که بین سی نفر ، رتبه شانزدهم را کسب کرده است ، . دروغ می گفت ؛ دروغ می گفت به تعداد شن های بیابان لوت . امٌا چون گاه به گاه هم راست می گفت ما دروغهایش را باور می کردیم . وقتی هم یک دروغش  را باور نمی کردیم قسم می خورد : « یه این امامزاده جعفر  » . امامزاده جعفر به فاصله صد متری خانه ما قرار داشت .

امٌا از حق در نرویم در مواردی به من کمک میکرد . مثلا" برخی از شب ها که از فرط لاجونی توان مشق نوشتن نداشتم  مقداری از مشقم را برایم مینوشت . . . وامٌا یک مهربانی دیگر هم درحق ٌ من می کرد که به شدٌت شکم دائما" تنقلات طلب من را نمک گیر می کرد .    


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۱
علیرضا آیت اللهی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی