شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی

انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، خویشاوندی ، شجره نسب ، سلسله نسب ، آیت اللهی های یزد

شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی

انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، خویشاوندی ، شجره نسب ، سلسله نسب ، آیت اللهی های یزد

شجره نامه و خویشاوندی آیت اللهی های یزدی
علی رضا آیت اللهی alireza ayatollahi

متولد 1324 . مقیم تهران ( Tehran ) از 1344
دارای تحصیلات ادبیات در ایران ، زبان و ادبیات و فرهنگ و تمدن در اکس آن پرووانس فرانسه ، علوم اجتماعی در ایران ، معماری در ایتالیا ، شهرسازی در اسپانیا ، و مدیریت دولتی ، و دوره های دکتری آمایش سرزمین ، مردم شناسی - جامعه شناسی و اقتصاد در دانشگاه اکس - مارسی . فعالیت سردبیری ماهنامه علمی - هنری ، سرویراستاری ادبی ، فنی و علمی در متون اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی . سردبیری ماهنامه مجلس . آموزش آئین نگارش به مدیران کشور ، آموزش ادبیات فارسی در دانشگاه ( عضو هیئت علمی سابق دانشگاهها ) . دارای بیش از دویست تالیف و تصنیف ( استاد سابق پژوهش ) . هم اکنون : پژوهشگر آزاد ؛ که از جمله در این سایت اگر چه مورٌخ نما است در واقع بیشتر به تاریخ شفاهی در حوزه آنتروپولوژی و اتنولوژی می پردازد و انتظار یاری از تمام نیکو صفتان . با تمنٌای نظردهی از صاحبنظران .

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۴۱ ب.ظ

سال نو مبارک باد


همه عید تو مبارک بادا


عید ، عید است و مبارک بادت

بقیه : خود حرف و خرافات و یا وَهم و گمان ...


چه بگویم به از این ؟ ای شیرین ؟!

نازنین !

انگبین !

« نو » ز ازل

« روز » برین !

که تو نوروز منی در هردم

 و همه سال ز عهد آدم 

عید ، نو ، سعد و سعادتمندی ...

خوبِ خوبان !

همه عید تو مبارک بادا....


... که تو خود یک عیدی

گل ، در و دشت ، کنار دریا ، 

سال نو ، فصل بهار ...

پس بیا ! باز بیا ! رنجه نما آن گامت

شعر من را تو بخوان

یک نظری با « نظر » ی ...

به نگر !

آسمانم !

خورشید !

ای که ابری به مصادیق بهار

تو ببار ، بر منِ زار ببار

تا شوم من چون تو :

همه عید و شادی ،

مظهر آزادی...

منبع آبادی ...


باد بادا یارا ، 

که بیائی با آن ، همه ایٌام بهار

 و نخستین روزش ، روز نو ، نوروزش

باد بادا یارا

بادِ آزادی فکر

بادِ آزادی شعر

یاربادا ما را

همه عید تو مبارک بادا !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۱
علیرضا آیت اللهی
دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ

عمر من پلٌه به پلٌه افتاد !

شصت و نه رفت و شدم در هفتاد


شصت و نه رفت و شدم در هفتاد

عمر من ؟ - پلٌه به پلٌه افتاد ...

هر دقیقه سپری شد به خیال

بس خیالات ترقٌی به محال

وهم ، اندیشه ، و فکرِ واقع

مختلط ! ، نیست به حالم نافع

پس خدایا به از این روزم دار

کار با شیوه ی به ، نو پندار

عمر، طولانی و فرصت ، کافی

و تلاشی ز همه سر وافی

خاطرم نیست چنین امکانی

تو خودت بهتر از این میدانی

گر که عمرم دو- سه هفتاد بپاد !

شایدم داده بماند در یاد !

در سالهای اخیر برای هر سالروز تولدم شعری سروده ام که داشتم به دنبال آنها می گشتم . دوتا از شعر های منتشر نشده ام را هم یافتم ؛ یکی شعری که برای یک شاعره مصیبت سرا سروده بودم ؛ امٌا برایش نفرستاده بودم :

عاشقان عاشق ترینت کرده اند

مرغ فردوس برینت کرده اند

خوشنوائی ! خوشنوائی ! خوشنوا !

با نوای خوش عزاداری چرا ؟ !

خوشنوا ! با مردمان بودن به است

شعر شاد و خوش سرودن ارجح است

تا به کی بلبل فقط زاری کند ؟!!

وین « نوا » بس مردم آزاری کند ! 

گر به این اسلام و قرآن قانعی ...

هیچ لذٌت را نبوده مانعی

کاوست رحمن و رحیم این جهان

داردی فردوس ها با درگهان

هیچ درگاهی ز او مغموم نیست

هیچ شادی نزد او مذموم نیست

این خرافاتی که مردم کرده اند

در ره ناپاک کژدم کرده اند

و دیگری ؟

- شعری قدیمی

عمر مردم را تبه کردی چرا ؟

سالها را این گنه کردی چرا ؟!

هر خوشی را ناخوشی کردی چرا ؟

روشنی را خامشی کردی چرا ؟

عقده ای گشتی عجیب و بیقرار

کینه هایت را برای خود گذار !

سهم مردم رحمت اللهی است

موهبت های « خدا واللهی » است

قبل تو نمرود ها بس بوده اند 

در توٌهم بهر خود کس بوده اند !

چون حکومت ضدٌ مردم کرده اند

راه خود را راه کژدم کرده اند .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۰۹
علیرضا آیت اللهی