ساروخان افشار قرخلو
ساروخان افشار قرخلو
از خانواده پدری امیر اصلانخان قرخلوی افشار تبریزی فقط اشاراتی تاریخی به برادر کوچکترش ساروخان وجود دارد که لابد ابتدا با لشگر نادر از اصفهان به سوی هنوستان حرکت کرده است و آنگاه به ماموریت بسیار مهمی در ناحیه ابیورد که خاستگاه نادریان بوده است اعزام شده است :
« .... ساروخان برادر امیر اصلان خان ، که با موازی سه چهار هزار نفر در آن نواحی مامور بود ، حسب الامر مقرر گردید که به ارض اقدس رفته ، سور سات عساکر مزبور را آماده و مهیا نماید .
چون ملازم مقرره که در تحت آن به خدمات تعیین گشته و مهیا بودند ، حسب الفرمان رضا قلی میرزاآن ملازم برقرار گشته ، و در تحت ساروخان در آن نواحی به خدمات اشتغال داشتند ، در آن محل ملازمان مذکوره را به تحت مین باشیان عظام قراردادند . » .
آنگاه نام وی در جریان شورش و جنگ خوارزم با معدودی دیگر از « سرداران معظم و سرکردگان مکرم » نادرشاه آمده است (1) .
سپس لابد برحسب شجاعتها و شهامت هائی که به خرج داده است به حکومت ناحیه ی بسیار مهمٌی چون کرمان رسیده است ؛ و در سال 1156 هجری قمری که تقی خان ، حاکم محبوب و مقتدر فارس ، برعلیه نادر شاه دعوی استقلال کرده است از سوی نادر مامور سرکوبی تقی خان شده است ؛ امٌا بین راه کرمان به شیراز و با شورش قاجاریان به مرکزیت استراباد ، به وی دستورداده شده است که سرکوب تقی خان را به اللهوردیخان با لشگر عراق و نیز محمود خان افشار بیگلر بیگی هرات با لشگریان آن حدود واگذار کرده ، لابد برحسب آشنائی ، تجربه و اهمیٌت بیشتر استرآباد که مرکز قدرت محمد حسن خان قاجار ( پدر آقا محمد خان قاجار ) بوده است به سرکوب محمد حسن خان قاجار که در راس شورشییان قاجار قرار داشت بشتابد .
جنگ بین بهبود خان و لشگر خراسان و ساروخان و لشگر کرمان گسترده بوده از کشته های قاجاریان در نواحی گرگان و مازندران پشته می ساخته اند تا آنان را منکوب ساخته اند ؛ و :
« و حسب الرقم ، چنان بر عهده ساروخان مقرر گشته بود که از استر آباد الی کناره ء گرگان و بلخان و جمیع دشت قبچاق را سردار و صاحب اختیار بوده ، متمردین و متصرفین بد آئین را تنبیه و تادیب نموده ، در سلطنت آن دیار برقرار و صاحب اختیار با اقتدار باشد . » (2)
پس از آن نیز از سران س÷اه نادرشاه بوده است که در آن اختلاف و تفرقه زبانه می کشیده است و ظاهرا" نادر شاه به خویشان نزدیک خود اعتماد بیشتری داشته است ؛ اگرچه آنان در واقع نمیتوانسته اند به قدرکافی به یکدیگر اعتماد کنند ....