آیا آیت اللهی های یزدی از فرزندان نادر شاه افشار هستند ؟
یک افسانه دودمانی
زمستان 1338 یا 1339 بود که پیرمردی غریبه شاید 85 تا 90 ساله با سر و روئی آراسته و لباس شال و قبای قدیمی ها به در منزل پدر بزرگم که در همسایگی ما و از جمله محل سکونت یکی از عمو هایم بود آمد و سراغ یکی از نزدیکان ما که متولد عقدا و ساکن آن منزل بودند را از من گرفت (1) . شخص مورد نظرشان در منزل نبود و به امید اینکه شخص مزبور به خانه برگردد ساعتی را روی سکٌوی جلوی در خانه نشست و کمی پرس و جو از من و نَقل آب و مِلک و انار قدیم عقدا و...اینکه ( نقل به مضمون ) :
آیت اللهی ها و به طور کلٌی احفاد آخوند ملٌا اسماعیل عقدائی یزدی از نسل شخص نادر شاه افشار هستند ؛ و اصلان خان ، پدربزرگ ملٌا اسماعیل ، فرزند یا به احتمالی بسیار بیشتر نوه ی نادرشاه و فرزند رضاقلی خان افشار بوده است که موقع مغضوب شدن یا مقتول شدن رضا قلی خان ، لابد در معیت دیگرانی که مسن تر و مجرب تر از وی بوده اندبه سوی جنوب غربی مشهد فرار کرده است ؛ و مدتی نه چندان طولانی در این محل که اصولا" زرتشتی نشین بوده است مسکن گزیده است ؛ و فرزندش عبدالملک ، پدر ملٌا اسماعیل ، که مردی خداجو ، زاهد و پرهیزکار بوده است در عقدا به خرید املاک و احشام مبادرت نموده و مدتی در آن محل زندگی نموده است و فرزندانی چون ملٌا اسماعیل ، برادرش ملٌا عبدالله و خواهرانشان از آنها به جای مانده است امٌا آنان زندگی در آن محل نسبتا" کوچک و زرتشتی نشین را تاب نیاورده به دیگر نقاط پراکنده شده اند که احتمالا" اگر باقی مانده بودند مقبره شان در محل وجود داشت (2) و حتی بعید نیست که اصلان خان ترک خانواده کرده به نظامیگری ؟ باز گشته باشد (3) .
(1) متاسفانه بعدا" ، حتی شخص مورد نظر ، این پیرمرد را که رفته بود به جا نیاوردند و فقط حدس می زدند که از معمران خویشاوند داماد آقاسید محمد آیت الله بوده است ....
(2) آنچه که آمد را تقریبا" افسانه ی محض ، امٌا خمیر مایه ای در مطالعات انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی ، در این کارگاه مردم شناسی می دانیم و به این دلیل و اینکه شاید ، به مثابه ی یک پیشفرض ، مورد استفاده دانشجویان و پژوهشگران مردم شناسی قرار گیرند مورد تحشیه قرار می دهیم .
(3) این افسانه را وقتی برای مرحوم پدرم تعریف کردم گفتند من نمی دانم این شخص چه کسی بوده است امٌا تو هیچ وقت این افسانه بی پایه را برای هیچکس تعریف نکن . بعدا" مرحوم آقا شیخ احمد آیت اللهی ( سرپرست اسبق اوقاف یزد ) که ماجرا را از مرحوم پدرم شنیده بودند هم همین توصیه را به بنده ی در آن زمان نوجوان داشتند . در سال 1346 که دکتر غلامحسین صدیقی اشاره ی من به این موضوع را شنید به صورتی نیمه شوخی - نیمه جدٌی گفت بدهم نیست اگر شما موضوع را پیگیری کنید ! . وقتی پنهان از پدرم موضوع را با دائی ایشان مرحوم آیت الله آقا ( سیدعلی ) سیدمرتضی آیت اللهی در میان نهادم به طور ضمنی مرا از طرح و پیگیری موضوع نهی کرده فرمودند ( نقل به مضمون ) : فرزندِ این قصاوت دلانِ جرٌارِ خونخوار ( اشاره به نادرشاه ) بودن که افتخار نیست ! ...